گروهک تروریستی منافقین که از زمستان ۱۳۵۷ تا بهار ۱۳۶۰ به فعالیت «بهظاهر سیاسی» مشغول بودند و مشی تروریستی خود را در پوشش فعالیت حزبی پنهان کرده بودند، پس از شکست چندینباره در انتخابات و با از دست دادن پشتوانههای سیاسی خود نظیر رئیس جمهور مخلوع، ابوالحسن بنیصدر، تصمیم گرفتند تقابل خود با مردم و جمهوری اسلامی را به صورت نظامی و مسلحانه آشکار کنند و ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ آغازی شد بر یک پایان، پایانی که خیلی زود رقم خورد و ماشین ترور منافقین با وجود تلاش و برنامهریزی حدودا سهسالهای که کرده بودند توسط مردم و نهادهای امنیتی نوپای نظام از حرکت ایستاد.
استان خراسان به واسطه حضور عناصر اصلی گروهک تروریستی منافقین و محل زندگی سابق سرکرده این گروهک، مسعود رجوی، در دوران کودکی و نوجوانی، همواره یکی از پایگاههای اصلی جذب و سازماندهی نفاق در کشور بوده است، به صورتی که منافقین از تشکیلات خراسان خود بهعنوان «دژ مستحکم» یاد میکردند.
سالهای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی که منافقین بهظاهر در پوسته سیاسی بودند با نزدیک شدن به برخی افراد اثرگذار در استان خراسان تلاش داشتند تا هم از امکانات حاکمیتی بهرهمند بوده و هم امکان نفوذ و تصمیمسازی داشته باشند.
افرادی نظیر طاهر احمدزاده، استاندار وقت خراسان، از این گزینهها بودند. منافقین تا آنجا به احمدزاده نزدیک شده بودند که در دورانی که هیچیک از احزاب و گروهها در دانشگاه مشهد فعالیتی نداشتند، گروهک منافقین که در آن روزگار با نام «مجاهدین خلق» شناخته میشدند با حمایت وی در دانشگاه دفتر رسمی داشتند که بعدها پس از بازپسگیری این دفتر (فروردین سال ۱۳۵۹)، مقادیر فراوانی اسلحه و مهمات و چوب و چماق و اسناد برنامهریزیهای ضدامنیتی کشف شد.
همچنین در همین دوران منافقین توانسته بودند از فرصت سوءاستفاده و در حرم مطهر امام رضا (ع) نیز دفتری راهاندازی کنند و آنجا را نیز به محل طراحی اقدامات ضدامنیتی و تروریستی و انبار سلاح و مهمات تبدیل کرده بودند که پس از استعفای احمدزاده از استانداری خراسان (اسفند ۱۳۵۸)، این دفتر نیز بعد از مدتی بهسختی بازپسگرفته شد.
آیتا... هاشمینژاد که در دوران مبارزات پیش از انقلاب در زندان با منافقین از نزدیک آشنا شده و بارها با سران آنها به بحث و گفتگو پرداخته بود، جزو اولین افرادی بود که پس از پیروزی انقلاب و مدتها پیش از دست بردن منافقین به سلاح، ابعاد نفاق آنان را شناخت و بهوضوح در سخنرانیها و مباحثات دینی خود در محیط مساجد و دانشگاهها، این نفاق را آشکار میکرد.
این متفکر ژرفاندیش پس از نزدیک شدن منافقین به طاهر احمدزاده، سخنرانی نسبتا طولانی و مستدلی انجام داد و پشت پرده این ارتباط خائنانه را نمایان کرد که با واکنش عصبی منافقین و شخص احمدزاده مواجه شد. با کنارهگیری احمدزاده از سمت استانداری، منافقین یکی از راههای اصلی نفوذ و پشتوانه اصلی سیاسی خود در خراسان را از دست دادند.
مسئول بخش «نفوذ» شاخه خراسان سازمان منافقین در آن سالها شخصی به نام امیر یغمایی بود که مدتی پس از شهادت شهید هاشمینژاد دستگیر و محاکمه شد. وی توانسته بود با جذب و فریب تعدادی از جوانان و نوجوانان، شبکهای به منظور نفوذ در نهادها و ارگانهای انقلابی خراسان ساماندهی کند. یکی از مقصدهای نفوذ نفاق در خراسان، حزب جمهوری اسلامی بود.
اولین عنصر کشفشده نفوذی نفاق در حزب جمهوری شاخه خراسان نوجوانی پانزدهساله بود که با وجود سن کم، نقش و تأثیر عمدهای در اوجگیری درگیریهای سیاسی در خیابان دانشگاه مشهد داشت که در موارد زیادی به زدوخورد طرفین موافق و مخالف تبدیل میشد.
این فرد پس از دستگیری، با توجه به رأفت مسئولان نظام و فرصت دوبارهای که به وی داده شد، مدتی به عنوان «تواب» به همکاری با نهادهای انقلابی مشغول بود، اما پس از مدتی که ماهیت منافقانه وی بار دیگر مسجل شد، زمانی که به صورت غیرمستقیم قصد انتقال اطلاعاتی محرمانه را به خارج از کشور داشت، بار دیگر دستگیر و مورد محاکمه قرار گرفت.
هادی علویان عنصر دیگر نفوذیافته منافقین در شاخه خراسان حزب جمهوری اسلامی بود که توانست طی یک عملیات انتحاری در تاریخ ۷ مهر ۱۳۶۰ آیتا... هاشمینژاد را که پس از شهید مطهری به عنوان مغز متکفر جریانساز انقلاب اسلامی و در قامت یک نظریهپرداز تمامعیار به فعالیت در ابعاد استانی، ملی و بینالمللی مشغول بود ترور کند.
در این عملیات تروریستی، هادی علویان توانست با مخفی کردن یک نارنجک جنگی در فتقبند خود، وارد ساختمان حزب شود و هنگام خروج آیتا... هاشمینژاد از کلاس درس صبحگاهی، ایشان را از پشت در آغوش بگیرد و نارنجک همراه خود را منفجر کند که به شهادت شهید هاشمینژاد و مجروحیت شدید خودش منجر شد.
زمانی که وی با دستان قطعشده و خونآلود قصد فرار از صحنه ترور را داشت، قبل از آنکه توسط محافظان شهید هاشمینژاد و مردم حاضر در صحنه دستگیر شود، از سوی دو موتورسوار که به عنوان تیم زاپاس ترور با فاصله کمی از ساختمان حزب مستقر شده بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به هلاکت رسید.
وی مدتی پیش از این عملیات تروریستی با دستور تشکیلاتی امیر یغمایی و با هدف نفوذ در حزب جمهوری و از طریق بخش دانشآموزی حزب، به عضویت آن درآمد. پس از مدتی که رفتارهای مشکوکی از خود بروز داد، زیر ذرهبین مسئولان حزب قرار گرفت و اندکی بعد اخراج شد.
وی پس از مدتی کنارهگیری از حزب، دوباره با هدایت امیر یغمایی به حزب نزدیک شد و به منظور طراحی نقشه ترور شهید هاشمینژاد و زیرنظر گرفتن رفتوآمد ایشان، با فاصله چندمتری از درب ورودی حزب، یک دکه روزنامهفروشی راهاندازی کرد.
وی در روز انجام عملیات تروریستی به بهانه رفتن به سرویس بهداشتی توانست با ترفندی که از قبل برای آن برنامهریزی کرده بود، ابزار تروریستی خود را با وجود بازرسی بدنی صورتگرفته توسط محافظان شهید هاشمینژاد به داخل ساختمان ببرد و آنگونه که شرح آن آمد، عملیات انتحاری مدنظر خود را انجام داد.
منافقین در شماره ۱۷۱ نشریه مجاهد، ارگان رسمی نفاق (صفحههای ۶ و ۲۷)، مسئولیت این عملیات تروریستی خشن و غیرانسانی را به عهده گرفته و از این تروریست فریبخورده با عنوان «شهید مقدس»، واژهای که برای عوامل اقدامات انتحاری خود به کار میبردند، یاد میکنند.